نویسنده: عبدالحسین خسروپناه



 

تشکیلات و حیات سازمانی

انجمن حجتیه زیر نظر شیخ حلبی به عنوان رییس هیأت مدیره و چهار نفر که عضو هیأت مدیره بودند، اداره می شد. برخی از این افراد عبارت بودند از: «حاج سیدرضا رسول، سید حسین سجادی و حاج محمدتقی تاجر». انجمن به واسطه مبارزه با بهائیت تلاش کرد از افراد مجرب و تشکیلاتی منسجم بهره ببرد، پروانه فعالیت انجمن، هر چند وقت یکبار باید تجدید می شد. انجمن حجتیه چند کمیته داشت که زیر نظر هیأت مدیره فعالیت می کردند. انجمن حجتیه به موازات فعالیت در تهران، دایره عمل کرد خود را در نقاط دیگر وسعت بخشید. اولین گام برای بسط اقدامات، شناسایی مراکز و شهرستان هایی بود که محل تجمع بهائیان به شمار می رفت. در برخی از نواحی ایران، بنا به دلایل مختلف، بهائیان فرصت تکاپوی اقتصادی و اعتقادی بهتری پیدا کردند. از جمله در منطقه کاشان، خرامه، لارستان، سروستان، بابل، بابلسر، نور، سمنان به ویژه در منطقه سنگسر و ... حتی از فعالیت بهائیان در شهر مذهبی مشهد نیز گزارش هایی در دست است. طبعاً، به علت پیچیدگی های رفتار و شیوه عملکرد این جریان اعتقادی، نوع برخورد و رویارویی انجمن حجتیه، به همان میزان از پیچیدگی برخوردار بود. انجمن برای مقابله مؤثر با این فرقه، تدابیر خاصی را می اندیشید و با ساماندهی تشکیلات منظم و کادرسازی نیرو، همه توان خود را برای نقش بر آب کردن تبلیغات بهائیت به کار بست. آن چیزی که بیش از همه در این ساماندهی اهمیت داشت، فکر تشکیلاتی شیخ محمود حلبی بود. در این راستا وی از شیوه های گوناگونی بهره گرفت. تشکیل کلاس های آموزشی و تدریس مباحث اعتقادی، انتشار کتب، راه اندازی جلسات بحث و گفت و گو و مناظره و برپایی کنفرانس هایی درباره معارف اسلامی و عقاید شیعی و بطلان معتقدات بهایی از جمله اقدامات او بود. مثلاً کنفرانسی با عنوان «حقانیت اسلام»، سالیان بسیاری بود که در نواحی مختلف تهران تشکیل می شد و شخصیت هایی از قبیل: محمد احمدی مقدم، دکتر احمد توانا (پرویزی)، دکتر محمود هنجی، حسین مهدیار به همراه شیخ محمود حلبی به طرح مباحث در مورد مسایل مذهبی با محوریت مبارزه با فرقه بهائیت می پرداختند. (1) مهمترین نکته در این زمینه، جذب نیرو از میان جوانان مستعد و باهوش بود. انجمنی ها عمدتاً از طریق هواداران خود در مدارس، دانش آموزان درس خوان را شناسایی کرده و با برقراری ارتباط، زمینه جذب آنان را در انجمن فراهم می آوردند. مشهور است یکی از مراکز عمده برای شناسایی و جذب نیروهای انجمنی، مدرسه علوی بود که زیر نظر شیخ علی اصغر کرباسچیان، معروف به علامه اداره می شد. خود وی تمایلاتی نزدیک به انجمن داشت. البته عناصر انجمنی، انتساب او را به حجتیه منکر شده و تنها وجود علایق مشترک در عین داشتن مشی مستقل را دلیل اصلی نزدیکی علامه کرباسچیان با انجمن می دانستند. مدرسه علوی به سال 1335 (ه.ش) تأسیس شد. به خاطر مدیریت خاص شیخ علی اصغر علامه و جو مذهبی مدرسه، عمده خانواده های سنتی و منتسب به اقشار دینی تهران، سعی کردند تا فرزندان خود را برای تحصیل به این مرکز آموزشی بفرستند. به همین دلیل است که در فهرست فارغ التحصیلان مدرسه مذکور، ما نام های بسیاری را می بینیم که در طول دو دهه پس از پیروزی انقلاب، جزو چهره های مطرح به شمار می آیند. از جمله: کمال خرازی، محمود قندی، عبدالکریم سروش، محمد نهاوندیان، غلامعلی حداد عادل، نژادحسینیان، محمدتقی بانکی، کلاهدوز، جواد وهاجی، مهدی ابریشم چی، محمد حیاتی، جلال گنجه ای، ناصر صادق، محمدصادق، علیرضا تشید، خاموشی، آلادپورش. (2)
انجمن علاوه بر آموزش، کمیته های اصلی دیگری نیز از قبیل تحقیق و پژوهش، ارتباط با خارج و ارشاد داشت. آموزش اعضای انجمن به عهده کمیته تدریس بود. وظیفه به دست آوردن خبر و تحقیق پیرامون عنصر بهایی را کمیته تحقیق انجام می دادند. اینان معمولاً در برخی از محافل بهایی نفوذ می کردند و اخبار لازم را از طریق ارتباط برقرار کردن با بهائیان و کسب و به انجمن انتقال می دادند. این کمیته جزو واحدهای مؤثر حجتیه بود و در درون خود نیز رده بندی های ویژه ای داشت، رده اول سعی می کرد به محافل بهائیت راه پیدا کند، رده دوم نیز با نفوذ در انجمن های بهائیت به اسناد و مدارک آن ها دسترسی و زمینه انتقال آن را به انجمن حجتیه فراهم می آورد. البته رسیدن به چنین اهدافی تنها در سایه زیرکی های عامل نفوذی میسر بود. او می بایستی در آداب و رفتار، چنان جلوه می نمود که اطمینان بهائیان را نسبت به خود جلب می کرد. تنها در این صورت بود که چنین عناصری به درون محافل بهائیان راه پیدا می کردند و حتی موفق به تصدی موقعیت های کلیدی می شدند. مسئولیت این کار به عهده مهندس مادرشاهی و گلزاری بود. گلزاری در جلسات بهائیان با نام مستعار محمودی شناخته می شد و در کار خود موفق بود. (3) کمیته سوم موسوم به گروه نگارش بود که با نوشتن مطالبی از قبیل رد بهائیت و اثبات وجود امام زمان(عج) سعی در ابطال آرای این فرقه اعتقادی داشت. کمیته چهارم، متشکل از گروه بحث و مناظره بود که با برگزاری جلسات گفت و گو با هواداران بهائیت قصد از میدان به در کردن و ناتوان نشان دادن آنان را داشتند. کمیته پنجم، با عنوان ارتباط با خارج، فعالیت می کرد و اعضای آن در هندوستان، استرالیا، اتریش، انگلیس، آمریکا فعالیت می کردند و عضو مؤثر آن، شخصی به نام مهندس شرفی بود که در اوایل انقلاب، سمت فرمانداری مسجد سلیمان را داشت. کمیته ششم با عنوان گروه کنفرانس ها و با مسؤولیت مهندس مهدی طیب فعالیت می کرد وی بعدها از انجمن ها جدا شد و اقدام به تأسیس سازمان عبادالصالحین کرد. (4) و پس از انقلاب نیز اعضای انجمن در استان خراسان و استان های دیگری اقدامات مؤثری انجام می دادند. پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی، اعضای هیأت مدیره، و هیأت مؤسس انجمن حجتیه در مشهد و تهران، عبارت بودند از: شیخ محمود حلبی، محمد صالحی آذری، سید حسین سجادی، محمدحسین سجادی، محمدحسین عطار، غلامحسین حاج محمد تقی باقر، سیدرضا آل رسول، مهندس هوشمند، دخانچی، هاشمی، دکتر عبدخدایی، نماینده مردم مشهد و دکتر محمدمهدی پور گل، اینان به طور معمول جلساتی را در منازل یکدیگر با دیگر هواداران انجمن برگزار می کردند. (5) غیر از منازل شخصی، اعضای انجمن در برخی از نواحی، اقدام به تأسیس حسینیه و مسجد نیز می کردند. برگزاری جلسات هفتگی یا ماهانه از عادات مرسوم اعضای انجمن بود، چون با این شیوه می توانستند به طور منظم و مرتب همدیگر را ببینید و درباره موضوعات و موارد خاص، تصمیمات مشخصی بگیرند. یکی از مراکز معروف انجمن در مشهد، حسینیه ای بود که گروهی از هواداران آنها به سرپرستی محمد صالحی آذری در روستای جاهشک از توابع چناران ساخته بودند. (6) در طول 60 سال فعالیت انجمن حجتیه، افراد زیر جزو چهره های شاخص آن بودند. البته برخی از آنان در دوره های بعد، از عضویت در انجمن کناره گیری کردند: شیخ محمود حلبی، سید حسن افتخارزاده، محمد صالحی آذری، دکتر تاجری، دکتر قندی، مهدی طیب، دکتر گلزاری، سیدعلی اکبر پرورش، سرلشکر سلیمی، کلاهدوز، مهندس جواد مادرشاهی، دکتر مصطفی چمران دکتر محمد نهاوندیان، دکتر احمد توانا و ... انجمن حجتیه، عاقبت پس از گذراندن مراحل مختلف، سرانجام در مرداد ماه سال 62 پس از اشاره به بیانات امام(ره) درباره عملکرد مغایر با اهداف نظام جمهوری اسلامی، تعطیلی فعالیت خود را اعلام کرد. در بیانیه ای که به همین مناسبت انتشار پیدا کرده بود، با اشاره به اظهارات امام خمینی(ره) آمده است: ... در پی این فرمایش شایع شد که طرف خطاب و امر مبارک، این انجمن است. اگرچه به هیچ وجه افراد انجمن را مصداق مقدمه بیان فوق نیافته و نمی یابیم و در ایام گذشته به ویژه از زمانی که حضرت ایشان با صدور اجازه مصرف انجمن از سهم امام(ع) این خدمات دینی و فرهنگی را تأیید فرموده بودند، هیچ دلیل روشن و شاهد مسلمی که دلالت بر صراحت معظم له، به تعطیلی انجمن نماید در دست نبود، معذلک در مقام استفسار برآمدیم. البته تماس مستقیم میسر نبود. لیکن برای تحقیق از مجاری ممکنه و شخصیت های محترمه مؤثقه و بنا به قرائن کافیه محرز شد که مخاطب امر معظم له، این انجمن می باشد، لذا موضوع توسط مسئولان انجمن به عرض مؤسسه معظم و اسناد مکرم حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقای حلبی (دامت برکاته) رسید و فرمودند: «در چنین حالتی وظیفه شرعی در ادامه فعالیت نیست. کلیه جلسه ها و برنامه ها باید تعطیل شود. علی هذا همان گونه که بارها کتباً و شفاهاً تصریح کرده بودیم، بر اساس عقیده دینی و تکلیف شرعی خود، تبعیت از مقام معظم رهبری و مرجعیت و حفظ وحدت و یکپارچگی امت در رعایت مصالح عالیه مملکت و ممانعت از سوء استفاده دستگاه های تبلیغاتی بیگانه و دفع غرض ورزی دشمنان اسلام را برای ادامه خدمت و فعالیت مقدم داشته و اعلام می داریم که از این تاریخ، تمامی جلسات و خدمات انجمن تعطیل می باشد و هیچ کس مجاز نیست تحت عنوان این انجمن، کوچک ترین فعالیتی کند و اظهارنظر یا عملی مغایر تعطیل نمایند که یقیناً در پیشگاه خدای متعال و امام زمان (سلام الله علیه) مسئول خواهد بود. انجمن خیریه حجتیه مهدویه دوازدهم شوال 1403، پنجم مرداد ماه 1362». (7)

انجمن حجتیه در نگاه بزرگان دینی و سیاسی

اولین شخصیت و مرجعیت دینی که به تأیید انجمن حجتیه پرداخت، آیت الله بروجردی بود. آقای حلبی، بعد از تشکیل انجمن، به محضر ایشان رسید و گزارشی از این جریان فکری و فرهنگی ارایه کرد و ایشان نیز آن را تأیید کرده و ده جلسه برای آقای حلبی در فیضیه در نقد بهائیت ترتیب داد. امام خمینی (ره) با این که در اواخر دهه چهل، فتوا به جواز استفاده از وجوهات شرعیه را به انجمن داده بود؛ ولی بعد از آشکار شدن ماهیت غیرسیاسی و در سطحی، ضد سیاسی انجمن، دست از تأییدیه خود برداشت. پرسش گری از معظم له پرسید: «سلام علیکم شاید خاطر مبارک مستحضر باشید که چند سالی است عده ای از افراد متدین و با ایمان تحت رهبری حضرت حجت الاسلام آقای حاج شیخ محمود حلبی برای مبارزه اصولی با مرام ساختگی بهائیت جلسات منظمی تشکیل داده و در این جلسات مطالب آموزنده ای تدریس و افراد را با مقام شامخ حضرت ولی عصر-ارواحنا و ارواح العالمین له الفداء-آشنا می سازند. اخیراً دامنه فعالیت این جلسات از تهران و اصفهان و مشهد و شیراز و مراکز مهم گذشته و حتی به دهات دور دست کشانیده شده و در اثر عنایات خاصه حضرت بقیه الله الاعظم امام زمان-صلوات الله و سلامه علیه-توانسته اند در این مدت حدود پانصد نفر از افراد فرقه ضاله بهاییه را به صراط مستقیم توحید هدایت و به دیانت مقدسه اسلام مشرف نموده و عده کثیری از افراد متزلزل را که در خطر سقوط به دامان آن گروه قرار گرفته بودند از پرتگاه نجات دهند. اولاً نظر مبارک حضرت آیت الله درباره این عده و اقدام آنان چیست؟ ثانیاً همکاری با آن ها و تقویت آنان چه صورتی دارد؟ ثالثاً آیا می توان در صورت لزوم از وجوه شرعیه در این راه مصرف نمود یا نه؟ استدعا آن که نظر مبارک را صریحاً امر به ابلاغ فرمایند. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.»
امام خمینی (ره) در پاسخ فرمودند: «بسمه تعالی؛ در فرض مذکور هم اقدامات آقایان مورد تقدیر و رضای خدوند متعال است و نیز همکاری و همراهی با آنها مرضی ولی عصر- عجل الله فرجه- است. و هم مجازند مؤمنین از وجوه شرعیه از قبیل زکوات و شرعیات به آنها بدهند. در صورت لزوم مجازند از ثلث سهم مبارک امام-علیه السلام- به آن ها کمک کنند؛ البته تحت نظارت اشخاص متعهد و اگر جناب مستطاب حجت الاسلام آقای حلبی-دامت برکاته-می توانند، تحت نظارت ایشان وجوه داده شود. از خداوند تعالی موفقیت آن ها را خواستار است. 5 شهرشعبان المعظم 1390، روح الله الموسوی الخمینی»(8) البته امام(ره) بعد از گزارش پی در پی درباره انجمن حجتیه، از این تایید صرف نظر کرد و در پاسخ به نامه آیت الله محمدعلی گرامی که از ایشان در خصوص فعالیت انجمن و شیخ محمود حلبی، سؤالاتی مطرح کرده بود، مرقوم داشتند: «راجع به شخصی [محمود حلبی] که مرقوم شده بود، جلساتش ضررهایی دارد، از وقتی مطلع شده ام، تاییدی از او نکرده ام و ان شاء الله تعالی نمی کنم.»(9)
امام خمینی پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران به نقد گفتمان فکری انجمن و روحانیت طرفدار آن می فرماید: «دسته ای دیگر از روحانی نماهایی که قبل از انقلاب، دین را از سیاست جدا می دانستند و سر به آستانه دربار می ساییدند، یک مرتبه متدین شده و به روحانیون عزیز و شریفی که برای اسلام آن همه زجر و آوارگی و زندان و تبعید کشیدند تهمت وهابیت و بدتر از وهابیت زدند. دیروز مقدس نماهای بی شعور می گفتند: دین از سیاست جداست و مبارزه با شاه حرام است، امروز می گویند مسئولین نظام کمونیست شده اند؛ تا دیروز مشروب فروشی و فساد و فحشا و فسق و حکومت ظالمان برای ظهور امام زمان-اروحنا فداه-را مفید و راهگشا می دانستند، امروز از این که در گوشه ای خلاف شرعی که هرگز خواست مسئولین نیست رخ می دهد، فریاد «وا اسلاما» سرمی دهند! دیروز «حجتیه ای» ها، مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانی نیمه شعبان را به نفع شاه بشکنند، امروز انقلابی تر از انقلابیون شده اند! «ولایتی» های دیروز که در سکوت و تحجر خود آبروی اسلام و مسلمین را ریخته اند، و در عمل پشت پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت را شکسته اند و عنوان ولایت برایشان جز تکسب و تعیش نبوده است، امروزه خود را بانی و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را می خورند؛ راستی اتهام آمریکایی و روسی و التقاطی، اتهام حلال کردن حرام ها و حرام کردن حلال ها، اتهام کشتن زنان آبستن و حلیت قمار و موسیقی از چه کسانی صادر می شود؟ از آدم های لامذهب یا از مقدس نماهای متحجر و بی شعور!! فریاد تحریم نبرد با دشمنان خدا و به سخره گرفتن فرهنگ شهادت و شهیدان و اظهار طعن ها و کنایه ها نسبت به مشروعیت نظام کار کیست؟ کارعوام یا خواص؟ خواص از چه گروهی؟ از به ظاهر معممین یا غیر آن؟ بگذریم که حرف بسیار است. همه این ها نتیجه نفوذ بیگانگان در جایگاه و در فرهنگ حوزه هاست». (10)
شاید به همین دلیل بود که امام به گفته برخی از نویسندگان، از حضور انجمنی ها در تشکیلات نهضت حساسیت داشت. (11)
انجمن حجتیه آباده، با ارسال نامه ای از آیت الله گلپایگانی خاستند که نظر خود را مبنی بر مشروعیت اقدامات انجمن اعلام کنند. پاسخ ایشان به شرح زیر بود: «سوابق این انجمن در احیاء امر حضرت بقیه الله ارواح العالمین له الفداء و تربیت جوانان دل باخته و شیفته آن حضرت و همچنین خدمات آن علیه فرقه ضاله مضله بهائیه که جاسوس بیگانه و عامل استعمار در ایران و کشورهای دیگر بوده و هست، مشکور و مورد تقدیر است.»
همچنین آیت الله مرعشی نجفی در پاسخ به درخواست دیگر عضو انجمن به نام علینقی جنیدی اعلام کردند: این مؤسسه خیریه دینیه که با زحمات طاقت فرسای حضرت حجت الاسلام و المسلمین و مبلغ الدین المبین آقای حلبی ... تأسیس شده، مؤسسه ای است بسسیار مفید به جهت جوانان و قلع و قمع فرقه ضاله بهائیه و از بدو تأسیس تاکنون، حقیر مطلع هستم که چه فوایدی بر آن مترتب شده و صدها جوان گمراه مستبصر شده و یقیناً توهین به معظم له و انجمن، معلول و به تحریک فرقه ضاله و با وسایط مختلفه می باشد.»(12)
دیگر مراجع نظیر آیات عظام میلانی، سیدعبدالله شیرازی و بهاء الدین محلاتی نیز با چنین مضامینی از فعالیت اعضای انجمن تقدیر و تشکر کردند و به آنان اجازه استفاده از سهم مبارک امام(ع)و زکوات و مجهول المالک و نذورات مطلقه را دادند. (13)
شهید بهشتی در دیدار از نمایشگاه شعبان 1397 قمری انجمن حجتیه، اظهار مسرت کرده و استاد مطهری در دیدار همین نمایشگاه، فعالیت های آقای حلبی را ابتکاری جالب و آموزنده و تبلیغی نشان دهنده ایمان و اعتقادات راسخ به بزرگان وپاکان در طول تاریخ اسلام دانسته است. (14) اما در عین حال به نقد تفکر غلطی که در میان برخی از عوام انجمن در شهرستان ها -نه در میان خواص و سران آن-مطرح بود، پرداخته و می فرماید: «برداشت قشری از مردم از مهدویت و قیام و انقلاب مهدی موعود این است که صرفاً ماهیت انفجاری دارد، فقط و فقط از گسترش و اشاعه و رواج ظلم ها و تبعیض ها و اختناق ها و حق کشی ها و تباهی ها ناشی می شود، نوعی سامان یافتن است که معلول پریشان شدن است. آن گاه که صلاح به نقطه صفر برسد، حق و حقیقت هیچ طرفداری نداشته باشد، باطل، یکه تاز میدان می گردد، جز نیروی باطل نیرویی حکومت نکند، فرد صالحی در جهان یافت نشود، این انفجار رخ می دهد و دست غیب برای نجات حقیقت- نه اهل حقیقت؛ زیرا حقیقت طرفداری ندارد- از آستین بیرون می آید علی هذا هر اصلاحی محکوم است، زیرا هر اصلاح یک نقطه روشن است تا در صحنه اجتماع نقطه روشنی هست دست غیب ظاهر نمی شود، برعکس، هرگناه هر فساد و هر ظلم و هر تبعیض و هر حق کشی، هر پلیدیی به حکم این که مقدمه صلاح کلی است و انفجار را قریب الوقوع می کند رواست؛ زیرا«الغایات تبرر المبادی» هدف ا و وسیله های نامشروع را مشروع می کنند. پس بهترین کمک به تسریع در ظهور و بهترین شکل انتظار، ترویج و اشاعه فساد است. این جا است که گناه هم فال است و هم تماشا، هم لذت و کامجویی است و هم کمک به انقلاب مقدس نهائی. این گروه طبعاً به مصلحان و مجاهدان و آمران به معروف و ناهیان از منکر با نوعی بغض و عداوت می نگرند، زیرا آنان را از تأخیراندازان ظهور و قیام مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه می شمارند. برعکس، اگر خود هم اهل گناه نباشند در عمق ضمیر و اندیشه با نوعی رضایت به گناه کاران و عاملان فساد می نگرند؛ زیرا اینان مقدمات ظهور را فراهم می نمایند. این نوع برداشت از ظهور و قیام مهدی موعود و این نوع انتظار فرج که منجر به نوعی تعطیل در حدود و مقررات اسلامی می شود و نوعی «اباحه گری» باید شمرده شود به هیچ وجه با موازین اسلامی و قرآنی وفق نمی دهد.» (15)
پس این تفکر نادرست به صورت سازماندهی در انجمن نبود؛ بلکه سرآن آن نیز مخالف چنین تفکری بودند. انجمن به تعبیر رهبرانش، مکتب انتظار را تلاش و کوشش و اصلاح محیط جامعه و حرکت دانسته و خاموش نشستن و صبر و حوصله کردن و انتظار کشیدن تا دیگری برای اصلاح کارها بیاید را روا ندانسته اند. (16) ولی طیف گسترده انجمن سبب شد تا لایه های زیرینی در شهرستان ها پیدا کند و این تفکر غلط را در اذهان بپروراند.
آیت الله خزعلی عضو شورای نگهبان وقت- که بدون حکم کتبی از طرف امام مأموریت یافت با انجمن ارتباط پیدا کند و اطلاعات و گزارش تکمیلی درباره انجمن تهیه نماید-دفاع بیشتری از انجمن داشت و انتقادهای طرح شده علیه انجمن درباره انجمن جوسازی و شایعه پراکنی می دانست. (17) آیت الله جنتی، همکار آیت الله خزعلی در شورای نگهبان، در یک مقطع با انجمن رویارو شد و نقدهایی بر آن وارد ساخت.
موضع گیری آیت الله خامنه ای (رییس جمهور وقت) در مورد انجمن حجتیه نیز جالب توجه است. ایشان در مصاحبه با خبرنگار روزنامه «اطلاعات» در این باره ابراز داشتند «انجمن حجتیه به آن عده ای گفته می شود که در طول بیست و چند سال همت خود را مصروف می کردند برای پاسخگویی و مقابله با شبهات بهائی ها در ایران. البته این سؤال که این ها چگونه هستند و اشاره به فرمایشات آقای جنتی. به نظر من این سؤال که این ها چگونه هستند و اشاره به فرمایشات آقای جنتی، به نظر من این سؤال یک سؤال طبیعی و درستی نیست. من بدون این که شما را در طرح این سؤال متهم بکنم، نفس وجود این مسأله و عمده کردن مسأله انجمن حجتیه را در جامعه متهم می کنم و کسانی را که برای اولین بار این شایعه و بحران مصنوعی را سعی کردند که به وجود بیاورند ناخالص می دانم. به نظر من در میان افرادی که در انجمن حجتیه هستند، عناصری انقلابی، مؤمن، صادق، دلسوز برای انقلاب، مؤمن به امام و ولایت فقیه و در خدمت کشور و جمهوری اسلامی پیدا می شوند. همچنان که افرادی منفی، بدبین، کج فهم، بی اعتقاد و در حال نق زدن و اعتراض هم پیدا می شود. پس انجمن از نقطه نظر تفکر سیاسی و حرکت انقلابی یک طیف وسیعی است و یک دایره محدود نمی باشد. بنابراین ما نمی توانیم بگوییم که انجمن نوع اول است یا نوع دوم. زیرا در انجمن هم از نوع اول و هم از نوع دوم کسانی هستند و شاید هم از هر دو نوع کسان زیادی وجود دارند و من وقتی که نگاه می کنم یک چنین حقیقتی را می بینم و از از طرف دیگر وقتی که نگاه می کنم می بینم که سؤال از حال انجمن و اصرار بر رد یا قبول انجمن امروز از سوی گروه هایی در جامعه دارد اوج می گیرد. احساس می کنم که این یک حرکت طبیعی نیست و حرکتی است که امروز دارند به وجود می آورند. جناب آقای جنتی، برادر عزیزمان که بنده برای ایشان احترام زیادی قائلم پس از آن خطبه ای طی آن راجع به انجمن حجتیه سؤالاتی کردند یک شب پیش من آمدند و من از ایشان سؤال کردم که چطور شد این مسأله را مطرح کردید، ایشان در حالی که از آن چه که واقع شده بود، خشنود نبودند گفتند حال کاری است که صورت گرفته چگونه باید جبران کنم؟ و من به ایشان پیشنهاد کردم جبرانش به این صورت است که شما در نماز جمعه نسبت به کسانی که می خواهند از بیان شما سوء استفاده کنند و این مسأله را به صورت یک جریان عظیم دربیاورند و آن را در جامعه عمده بکنند و به صورت تضاد اصلی انجمنی و ضد انجمنی دربیاورند، شما اخطار بکنید و بگویید که نظر شما به هیچ وجه این نبوده که تضاد اصلی در جامعه ما تضاد انجمنی و غیرانجمنی است و اگر خود انجمنی ها در پاسخ سؤالات شما یک حرف قابل قبول و قابل تعریف آوردند، آن را مجدّداً در نماز جمعه مطرح بکنید. ایشان قبول داشتند که این مصلحت است و بعد هم انجام گرفت. حالا به شکل کافی یا وافی من آن را دقیقاً نمی دانم اما می دانم که ایشان از آنچه اتفاق افتاده بود و آنچه فرموده بودند، خشنود نبودند. پس عمل جناب آقای جنتی به معنای این نیست که طرح این گونه مسایل امروز در جامعه ما یک کار به حق و عمل صالح است و من معتقدم که تضادهای اصلی ما در جامعه اینها نیست. تضاد اصلی ما تضاد انقلاب با ضد انقلاب های جهانی و آنگاه ضد انقلاب های داخلی است». (18)
آقای هاشمی رفسنجانی نیز از این که طرح این سؤالات به مسأله روز تبدیل شود، ابراز نارضایتی می کرد. از نظر او اعضای انجمن، افراد مسلمان و معتقد بودند. گر چه در شمار انقلابیون محسوب نمی شدند با این حال نباید مزاحمت برای آنها پیش می آمد. (19) وی با این که در مصاحبه های مختلف خود، بر مخالفت انجمن با مبارزه انقلابی تأکید می کرد و در عین حال در شرایط جدید معتقد بود که می بایست آن ها را تشویق و از توان نیروهایشان استفاده کرد. (20) او درباره مواضع انجمن حجتیه درباره مبارزه می گوید: «قبل از پیروزی انقلاب اسلامی این ها داعیه های خاص اسلامی نداشتند. اختلافاتی که با ما داشتند این بود که مبارزه را بد می دانستند، معتقد بودند که حکومت اسلامی در زمان امام زمان(ع) می تواند شکل پیدا کند و چون حالا نمی شود، پس نتیجه گرفتند خوب است مبارزه نکنیم و با رژیم بسازیم.»(21)

پی‌نوشت‌ها:

1. آرشیو مرکز اسناد، پرونده شیخ محمود حلبی، کد 1615.
2. خاطرات علی اکبر محتشمی پور، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، اول، 1376، ص 77 تا 79.
3. آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مصاحبه با جواد مادرشاهی، جلسه سوم.
4. در شناخت حزب قاعدین زمان، ص 186 و ماهیت ضد انقلابی انجمن حجتیه را بشناسیم، ج اول صفحه 30.
5. آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، کد 5327، تاریخ 60/11/29 شماره 59-13.
6. آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده آیت الله ابوالقاسم خوی، شماره بازیابی 964، ص 101، تاریخ گزارش 1 /8 /1363.
7. "در شناخت حزب قاعدین زمان"، ص 5 و 6 و نیز دینداری در چنبره جمود"، سایت محاکمه.
8. صحیفه امام، ج2، ص 30.
9. صحیفه امام، جلد 2، صفحه 357.
10. صحیفه نور، ج21، ص 281.
11. حمید روحانی، نهضت امام خمینی؛ ج2، ص 139.
12. در شناخت حزب قاعدین زمان، ص 282 و 284.
13. فتاح غلامی، انجمن حجتیه، رویارویی با حمایت از ولایت فقیه، سایت محاکمه.
14. و حزب قاعدین زمان، ضمیمه 11 و 12، ص 293 و 295.
15. مرتضی مطهری، قیام و انقلاب مهدی؛ تهران: انتشارات صدرا، 1373، چاپ سیزدهم، ص 61-65.
16. در شناخت حزب قاعدین زمان، ص 129.
17. امام در دوم رمضان 1360 شمسی، این مأموریت را از آقای خزعلی گرفتند و از ایشان خواستند که شما در رابطه با من با آنها ارتباطی نداشته باشید.
18. روزنامه اطلاعات، 6 /11 /60.
19. خاطرات هاشمی رفسنجانی، سال 60، ص 366.
20. مصاحبه های هاشمی رفسنجانی، گفت و گو با مجله رجعت، 5 /11 /60، ص 271 و 272.
21. به نقل از: در شناخت حزب قاعدین، ص 122.

منبع: خسروپناه، عبدالحسین؛ (1390)، جریان شناسی ضد فرهنگ ها، قم: تعلیم و تربیت اسلامی، چاپ پنجم/1390.